سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

تصویری از محل کنونی منطقه غدیر خم

«مهران» راه بهتر شناختن محبوبش را خوب پیدا کرده بود. به‌جز گوش جان سپردن به مدایح مدام پیامبر(ص) از علی(ع)، تا فرصتی می‌یافت سراغ رفقای تازه‌اش می‌رفت تا فضایل علی(ع) را از زبان نزدیک‌ترین یاران او بشنود: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حُذًیفة‌بن‌یمان، «و حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً». از لحظه شنیدن «یا علی! أنت بمنزلة الکعبة» از قول پیامبر(ص)، چشمان مهران، صفای سادگی کعبه تا مروه مروت علی(ع) و صفای صدق علی(ع) تا مروه مقام کعبه را به سعی می‌پیمود. حالا تنها دل‌نگرانی‌اش پایان حج و آغاز دوری از نبی(ص) و علی(ع) بود:

- اما فرمان ناگهان رسول‌الله(ص) - اگرچه برای مدتی کوتاه - درمان درد دلم شد، برادران و خواهران!

- مگر فرمان نبوی چه بود مهران؟

- اعمال حج به پایان رسیده بود و همه حاجیان بار برگشت بسته بودند که ناگهان ندای «بلال»، مؤذن رسول‌الله(ص)، برخاست: «فردا کسی جز افراد زمین‌گیر باقی نماند. همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در «غدیر خم» حاضر شوند.»

- همان آب‌گیر «جُحفه» را می‌گویی؟

- آری برادرم! راه اکثر کاروانیان در آن‌جا جدا می‌شود، ولی ما هم که باید به سمت جنوب می‌آمدیم، با فرمان پیامبر(ص) و همراه بیش از یک‌صدوبیست‌هزار نفر راه شمال را در پیش گرفتیم. من را مهر نبی(ص) و علی(ع) به دنبال خود می‌کشاند. می‌کوشیدم نه از آنان پیش بیفتم و نه پس بمانم. به غدیر که رسیدیم، رسول خدا(ص) به سمت راست جاده راند و همان‌جا توقف فرمود. کسی به فرموده ایشان ندا درداد: «همه در این‌جا بایستند. آنان‌که پیش رفته‌اند بازگردند و آنان‌که پشت سر هستند در همین‌جا توقف کنند.»

- لابد گرمای آن سرزمین بر تن برادر ایرانی‌مان بسیار ناگوار آمده است.

- نه بر من، که بر تمام حاجیان گران آمده بود. تابش خورشید چنان زمین و هوا را گرم کرده بود که مردم، و حتی خود رسول‌الله(ص)، گوشه‌ای از تن‌پوش خود را بر سر انداخته و گوشه‌ای را زیر پای خود کشیده بودند. گروهی نیز از شدت داغی زمین، عبا را به پای خود پیچیده بودند. تا همه جمع شوند، رسول خدا(ص) به سلمان، ابوذر، مقداد و عمار امر فرمودند که جایگاه ایشان را آماده کنند. باید بودید و می‌دیدید که این چهار یار وفادار با چه شوروشوقی خار از زمین می‌کَنند، سنگ‌ها را برمی‌دارند و جایگاه پیامبر(ص) را آب‌وجارو می‌کنند.

- مگر نگفتی اینان از صحابه بزرگ پیامبرند؟ چگونه راضی شده بودند چنین تن به خاک‌وخُل بسپارند؟

- راستش در اولین روزهای حج، رفتار آنان من را هم به شگفتی واداشته بود. آنها را بیشتر غلام و خادم می‌دیدم تا صحابی و شاگرد. اما همان روزها برایم مکشوف شد که این گروه، تقرب و بزرگی را در اطاعت محض از رسول خدا(ص) می‌دانند و آن روز، بیست‌وسوم ذی‌الحجه، اطاعت در خارکَنی و سنگ‌برداری و آب‌وجاروی جایگاه پیامبر(ص) بود. بگذریم. این چهار شیعه علی(ع) در فاصله بین دو درخت کهنسال، روی شاخ‌وبرگ‌ها را با پارچه‌هایی پوشاندند و سایبانی برپا کردند تا آفتاب حجاز، وجود نازنین رسول رحمت را نیازارد. پس از آن، توده‌ای سنگ پوشیده با روانداز شتران و دیگر مرکب‌ها و دست آخر، پارچه‌ای بزرگ، منبر غدیریه رسول‌الله(ص) شد. منبر را به‌گونه‌ای قرار دادند که نسبت به دوسوی جمعیت، در وسط قرار گیرد و پیامبر(ص) بر همه حاضران مشرِف باشد.

- از خطابه رسول‌الله(ص) بر فراز آن منبر بیابانی برایمان بگو.

- خورشید به وسط آسمان رسیده بود که منادی رسول خدا(ص) همه را به پیش منبر فراخواند. اذان بلال، باب توفیق نمازی دیگر به امامت شخص رسول‌الله(ص) را به رویمان گشود. منبر ساده بیابانی پس از آن جان گرفت که محمد(ص) بر آن بالا رفت و علی(ع) را پله‌ای پایین‌تر در سمت راست خود قرار داد. رسول خدا(ص) نگاهی به چپ‌وراست جمعیت انداخت و منظر شد تا همه آرام گیرند. اکنون جرعه‌ای از این شربت بنوشید تا من هم گلویی تازه کنم پیش از بازگفتن خطبه‌ای که شما را برای شنیدنش به این‌جا خوانده‌ام.

پ.ن. این نوشته در روزنامه قدس

کاروان کمال (2)

کاروان کمال (1)




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها
به‌تاریخ سه شنبه 91/8/2 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم